آداب و رسوم را خود می سازیم....!
پایگاه فرهنگی شهرستان اندیکا
پایگاه اطلاع رسانی اندیکا



پنجاه سال پیش در ایلات بختیاری وقتی کسی فوت می کرد مردان فامیل متوفی به نشانه عزاداری مقداری کاه و گل درهم می آمیختند و به رسم عهد کهن روی لباس و بر سر و دو کتف خود می مالیدند و برای مشارکت ونشان دادن تالمات روحی خود ضمن نوحه سرایی با دو دست بر سر وسینه خود می کوبیدند..
زنان قدیم برای جوانان و دلاوران فامیل گیسوان خود را می بریدند و با نوک ناخن به صورت خود خراش سخت وارد می کردند بطوریکه صورت زخم و خون جاری می شد...!
مردان در سومین روز برای مراسم رسمی هفتمین روز باسنگ بدون ملات سازه ای مکعبی شکل با ارتفاع  1/5متر به نام مافه می ساختند و در روز هفتم  یک نفر مسلح با اسبی که آراسته به ذین و برگ و یراق و تفنگ به نشانه دلاوریهای مرحوم دور مافه می چرخانیدند و زنان سرود حزین می خواندند و مطربان ساز چپ می نواختند و مردم به تماشا ی مراسم کتل می نشستند....!
در همین روز مردم گروه گروه شیون کنان و دست بر پیشانی کوبان و با فریاد بومی، گومی، شیرمی و رستمومی به داخل محل مراسم هفته وارد می شدند و صاحبان عزا به گرمی از آنها استقبال و پزیرایی می کردند..
 زنان فامیل تا یک سال تمام هرهفته روز های پنجشنبه لباسهای متوفی را به شکل مرتب یعنی  پیراهن  بالا و  شلوار پایین، در داخل خانه متوفی پهن و گردا گرد آن می نشستند و به نوبت سروده های محلی را با حالتی حزن انگیز می خواندند و در وصف متوفی ساعت ها  مداحی می کردند...!
همچنین طایفه وبستگان متوفی باید تا یک سال بر بام خانه هایشان پرچم سیاه بر می افراشتند و جامه سیاه می پو شیدند و تا چهل روز تیغ نمی کشیدندیعنی سر و صورت خود را اصلاح نمی کردند..!
بعد از چهلم گروهی به منزل بازمانگان متوفی می رفتند و سر و ریش مردان را اصلاح می کردند...
 فامیل و بستگان متوفی بعد از انجام مراسم سال با درخواست بزرگان رخت سیاه خود را از تن به در می آورند، همچنین مردم هر طایفه بعد از انجام مراسم سالگرد با کسب اجازه از خانواده متوفی اجازه برگزاری جشن عروسی می گرفتند...!
 امروزه این رسوم قدیمی نه تنها از مد افتاده بلکه بازگو کردن برخی از آنها برای نسل حاضر قابل  درک نیست....
 حال حدود نیم قرن گذسته است و ما مردم از عام تا خاص نتوانستیم به کمک بزرگان، رهبران محلی قبل و بعداز انقلاب اسلامی در این امر مهم ، اصلاحات منطقی و یک پارچه ای داشته باشیم ....
حال تاکی به جای شادی باید هر روز رخسار مردمان شهر و دیار خود را افسرده خاطر ببینیم...!
تاکی باید چهره شهرهایمان با نصب پلاکاردها و عکسها یاد آور مردگانی باشد که در زمان زنده بودنشان احوالی نپرسیده ایم و امدادی از آنها نکرده ایم...!
تاکی عقب ماندگی، تاکی اسراف، تاکی خودنمایی ،تاکی چشم وهم چشمی و تاکی سفره های آنچانی و چلوخورش 9 صبح یا 10صبح به نام صرف نهار، تاکی نظاره گر خانه خرابی یکدیگر باشیم....!
آیا حقیقتا وقت آن نرسیده که حداقل رسوم غیر ظروری و دست و پاگیر مانند تهیه غذا در روز خاکسپاری موسوم به سرقبری، تشمال،خواننده و مجری،و ....از مراسمات حتی المقدور حذف شود...
 در رابطه با تیر اندازی ها در مراسمات قانون و قضا، رابطین و ضابطین بارها تذکرات لازم را داده اند اما برخی با قدرت نمایی،تکبر و باد دردماغ انداختن و ترویج پوج گرایی گاهاً باعث  خسران و حوادث جبران نا پذیری می شوند ....!
آیا وقت آن نرسیده جهت رعایت بهداشت و سلامتی بجای دست دادن و روبوسی جهت تکریم دست به سینه بگذاریم و از دست دادن و روبوسی کردن جدا خود داری کنیم...
 آیا وقت آن نرسیده بجای ردیف کردن سالخوردگان جهت دریافت تسلیت فقط چند نفر خانواده متوفا این وظیفه رااز بدو ورود تا هنگام خروج مردم به جهت  احترام  باگذاشتن دست به سینه از عهده این مهم برآیند.....
آیا وقت آن نرسیده که بزرگان و معتمدان از راه  انداختن کاروان در سطح شهرها  و بخش ها و ایجاد ترافیک و  ناراحتی برای مردم جلوگیری کنند....
 آری برادر...! همه اینها بارها و بارها به اشکال مختلف توسط  بزرگان اهل علم گفته شد اما گوش کسی بده کار نبود و هیچ کس کاری نکرد اما کرونا  که بر آمده از قهر طبیعت است به ید خود توانست رسوم را هرجند اندک  تغییر دهد و این  داستان  ادامه دارد .....!.....

بزم مرده خواری

کرونا   بُرد ،  بَزم   مرده   خواری
چه  آسان  گشته  رسم  سوگواری
ز بزم  و  بوس بگیر تا  دست دادن
فقط  مانده  ز دور ، سری  تکاندن
ز کاروان  و   مداح   خبری   نیست
ز سوز و  ساز، سرنا  اثری  نیست
اگر  دستِ  اجٙل  بر  در  نمی کُفت
نمی شُد مدح  مداح  این چنین مُفت
اکو  بسیار  در هر سمت  و  سویی
مداحی  مفت   گشته   هر   کیلویی
کرونا  دوش  با   بانک   بلند   گفت
مداحی مفت و آشپز مفت تراز مفت
چنان  کوبید  دمشان   کْر   پل  میر
 دگر  نٙتوان  کُنٙند  هر روبهی  شیر
کُری   همچون  کرونا  ساز   دستت
بنازم    قدرتت    را     ناز   شستت
کرونا  گرچه  دور   از  انتظار   ماند
 عجب  رسمی  از او به یادگار  ماند
چراغی هرچه گفت کس نگرفت گوش
یقیناً   رسم   تو   نی   بو    فراموش

نویسنده؛ حسين چراغیان بختیاری


این صفحه را به اشتراک بگذارید

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








ارسال توسط

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 171
بازدید دیروز : 487
بازدید هفته : 1481
بازدید ماه : 2786
بازدید کل : 84547
تعداد مطالب : 175
تعداد نظرات : 52
تعداد آنلاین : 1